کد مطلب:53779 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:270

همسری پیامبر











رشد عایشه سبب شد كه ابوبكر به فكر ازدواج او بیفتد و شوهری برایش بیابد بالاخره نظر خود را درباره ی ازدواج او با پیامبر «ص» با دختر در میان گذاشت و عایشه این پیشنهاد را پذیرفت و رسول خدا دو سال پیش از آن كه به مدینه هجرت كند عایشه را به عقد خود درآورد و یك سال و نیم پس از هجرت در یكی از ماههای شوال بود كه بنا به اصرار ابوبكر، پیامبر «ص» موافقت كرد كه عایشه به خانه سرنوشت خود قدم گذارد.

عایشه كه در معجری پوشیده شد و در طرفین او ابوبكر و محمد «ص» قرار داشتند و در پشت سر آنها دو نفر از خدمه های ابوبكر اشیاء خصوصی عروس را در دو بسته با

[صفحه 71]

خود حمل می كردند به راهنمایی مشعلدار كه در پیشاپیش او در حركت بود به همراه این قافله ی كوچك، كوچه های مدینه را پشت سر گذاشت و هنوز چیزی از شب نرفته بود كه او به خانه پیامبر رسید و قدم به آن خانه گذاشت.

ساعتی در آن خانه به سر نبرده بود كه فرستاده ی خدا برای مذاكره با پیروانش از خانه خارج شد و تا سحرگاه نتوانست به خانه مراجعت كند.

عایشه نخستین شب را در خانه ی پیامبر در اطاق سوده سپری كرد، سوده دختر زمعه زن بی پناه و بی سرپرست و سالمندی بود كه رسول اكرم بعد از وفات خدیجه او را به عقد خود درآورد.

اطاق سوده از نظم و سادگی برخوردار بود و به عایشه ی جوان شروع یك زندگی ساده و روحانی را تعلیم می داد. آن شب فرصتی دست داد تا عایشه از آرزوهای شیرین خود سخن گوید. او به سوده گفت:

من برای این كه از تنهایی نجات یابم و شریكی در زندگی خود پیدا كنم شوهر نكردم، بلكه من از این جهت زوجه ی پیامبر اسلام شدم تا بتوانم آنچه در سر دارم و در آرزوی آن هستم بدان برسم.

آرزوی من تحصیل قدرت است و اگر خداوند نمی خواست كه من به جاهای بزرگ برسم مرا این گونه مستعد خلق نمی كرد.

منظورم از داشتن استعداد، آن نیست كه من روز به روز زیباتر می شوم، من می دانم زیبایی كه من از آن برخوردارم مزیت آنچنانی نیست كه پایدار بماند، آنچه جاوید خواهد بود مزایای معنوی است كه همواره بعد از دوره جوانی قوت می گیرد و بهتر و بیشتر نمایان می شود.

عایشه اضافه كرد كه من تردید ندارم دین اسلام دین خداست و جهانگیر خواهد شد و پیامبر مردی قوی و سالم است و ازدواج او با من كه دوشیزه هستم همراه با فرزندانی خواهد بود و بی شك اگر پسری از صلب او و بطن من چشم به جهان گشاید از تمام صفات برجسته ی ما دو نفر برخوردار است. آن پسر بعد از رسول خدا پیشوای مسلمین خواهد شد و من او را در كارها ارشاد خواهم كرد و به دست وی بر شرق و غرب عالم حكومت خواهم نمود.

شاید این اندیشه در خانه ی ابوبكر وجود داشته و به وسیله ی مادر و یا پدر و یا هر دو آنها

[صفحه 72]

در اندیشه ی عایشه جایی بس عمیق گرفت و به صورت آرزوی شیرینی درآمد تا پایه ی اصلی ازدواج او با پیامبر گردید.

سوده بارها می گفت كه عایشه از روزی كه همسر رسول خدا شد تا زمانی كه پیامبر در این جهان به سر می برد همواره در این آرزو و اندیشه بود كه از پیامبر صاحب پسری شود تا بعد از رسول خدا خلیفه مسلمین گردد و به دست او بر كشور پهناور اسلامی حكومت كند.

عایشه در فكر فرمانروایی و برنامه ریزی برای تحقق آن بود و همیشه طوری رفتار می كرد كه اگر صاحب پسری شد از احترام لازم برخوردار باشد و مهاجر و انصار و بزرگان قبایل عرب حسابی جدا از حساب سایر زنان پیامبر برایش باز كنند و تحت جاذبه ی نیروی معنوی او باشند.

عایشه در آغاز زندگی با رسول خدا زنی خوش خلق و خنده رو و با محبت ولی مغرور بود. او از زمانی كه دریافت نمی تواند صاحب فرزند شود رفتارش تغییر كرد و دیگر با زنان پیامبر مثل گذشته خوشرو و خوش زبان نبود.

در احوال عایشه نوشتند كه او دارای مزاجی عصبی و سخت و تند و سركش بود. حدت طبع و سرعت درك موقعیت و تصمیم گیری، تیزهوشی باضافه ی رشك و حسادت شدید جزء شخصیت بارز وی بود.

عایشه شیفته خویشاوندان و بستگان خود بود و نسبت به آنان تعصبی شدید داشت و از جانبداری در راه منافع آنها به هیچ وجه روگردان نبود.

عایشه علی رغم سن كم به قدرت اراده و حافظه و فصاحت و منطق قاطع معروف بود و احادیث فراوانی به خاطر داشت.

برخی نوشتند كه عایشه در حیات پیامبر «ص» حوزه ی قدرت و نفوذی برای خود فراهم كرده بود و بعلاوه به خود جرات داده بود كه درباره ی هر موضوع دلخواه خود با رسول اكرم به گفتگو بنشیند.

او گاهی با پیامبر اختلاف پیدا می كرد و هرگاه فرستاده ی خدا بنا به مصلحتی زن تازه ای اختیار می كرد او زنان دیگر پیامبر را با خود همراه می كرد و تحریك می نمود.

عایشه همین كه دانست نمی تواند صاحب فرزند شود و مادر خلیفه مسلمین گردد نسبت به حضرت فاطمه «س» كه دو پسر از علی بن ابیطالب «ع» داشت دشمنی خود را

[صفحه 73]

آشكار و بیشتر كرد و همواره سعی نمود كه علی و فرزندانش را از جانشینی پیامبر دور كند.

عایشه همواره در این اندیشه بود كه بعد از رحلت رسول خدا ترتیبی فراهم كند كه از میان مردان خاندان او یك نفر به جانشینی پیامبر برگزیده شود.

بنابراین احتمال می رود كه از پیش با پدرش ابوبكر این سخن را در میان گذاشت، كه بعد از رحلت پیامبر او باید جانشین رسول خدا شود.

پیامبر به سوی رفیق اعلی شتافت و ابوبكر در كنار جسد فرستاده ی خدا قرار گرفت، عایشه از فرصتی كه به دست آمده بود استفاده كرد و به ابوبكر گفت، ای پدر من به تو گفته بودم همین كه پیامبر فوت كرد تو باید جانشین او شوی.

ابوبكر پیشنهاد عایشه را نپذیرفت.

عایشه برای این كه پدر را از جریان كار آگاه كند گفت:

ای پدر، امروز در این شهر سه دسته وجود دارد كه هر یك از آنها برای جانشینی پیامبر یك نامزد دارند.

هاشمی ها علی را نامزد خلافت كردند و تو می دانی كه علی برای تو رقیب بزرگی به شمار می آید، چون او داماد پیامبر است و فرزندانش فرزندان دختر رسول خدا می باشند و اگر بسرعت خود را جانشین پیامبر معرفی ننمایی، علی جانشینی خود را اعلام خواهد كرد.

دسته ی دیگر انصار است. آنها برای خلافت چند نفر را نامزد نمودند كه هنوز بین آنها توافق نشده است. انصار با ما كه از مكه به مدینه مهاجرت نمودیم خصومت دارند و اگر بتوانند ما را نابود می كنند. من درباره ی آنها اندیشه كردم نگران نباش.

دسته سوم مهاجرین هستند كه تمام آنها (باستثنای بنی هاشم) تو را خلیفه مسلمین خواهند دانست و با تو بیعت می نمایند.

عایشه از صحبت با پدرش نتیجه نگرفت، و دید كه ابوبكر در قبول پیشنهاد او محافظه كاری را پیشه ساخته است.

عایشه به پدرش گفت كه باید با عمر صحبت كنم تا او بیاید با تو مذاكره كند و به تو بفهماند كه تو باید خود را نامزد جانشینی پیامبر بنمایی.

عایشه در آن هنگام كه در كنار جسد رسول خدا، عده ای از زنهای پیامبر و مردانی از

[صفحه 74]

بنی هاشم حضور داشتند و قطرات اشك از چشمان آنها فرومی ریخت با عمر در موضوع خلافت به گفتگو پرداخت و از او خواست كه ابوبكر را راضی نماید كه خود را برای جانشینی پیامبر آماده كند.

عمر آن چنان كرد كه عایشه خواست. بی شك این نتیجه مذاكرات و اندیشه هایی بود كه از زمانهای پیش یا لااقل در طول مدت بیماری پیامبر بر روی آن كار شده بود. همین كه عایشه دانست كه پدرش جانشینی پیامبر را پذیرفته است به اطاق برگشت و در كنار جسد پیامبر قرار گرفت و پس از كمی صحبت با همسران فرستاده ی خدا، به سوی عمر و ابوبكر كه آنها هم وارد اطاق شده بودند روان شد و با آنان سخن گفت و سپس با چند نفر از مردان بنی هاشم به گفتگو پرداخت، همه ی آنها نظرش را پسندیدند.

آن گاه در كنار علی «ع» قرار گرفت و با صدای بلند به طوری كه همه شنیدند گفت یا علی، ما زنان پیامبر و تمام مردانی كه در اینجا حضور دارند از تو می خواهیم كه جسد رسول الله را با دست خود بشویی و به اتفاق عباس عموی خود، او را به خاك بسپاری.

علی علیه السلام با این كه می دانست كه ام المومنین در این پیشنهاد منظور و مقصود خاصی دارد، مع الوصف به علت این كه شستن جسد مطهر پیامبر و در قبر گذاشتن بدن آن حضرت افتخار بزرگی خواهد بود این پیشنهاد را پذیرفت و مسرور شد.

عایشه از قبل به وسیله ی پیامی كه برای پدرش ابوبكر فرستاده بود او را از نزدیكی درگذشت رسول خدا خبر داده و ابوبكر هم كه در لشكر اسامه به سر می برد از لشكر مزبور جدا شده و به مدینه بازگشت و شاید بتوان گفت كه ابوبكر نخستین كسی بود كه موجب شد لشكر اسامه متوقف شود.

در نخستین شب رحلت پیامبر عایشه به وسیله ی پیكهای ویژه خود از سران قبیله اوس و خزرج دعوت كرد كه در سقیفه بنی ساعده برای انتخاب جانشین رسول الله اجتماع نمایند و با برنامه ی خاصی عمر و ابوبكر را بدان مجمع روانه ساخت و مردان بنی هاشم را سرگرم تغسیل و تكفین بدن پیامبر نمود و خود آنچنان كرد كه بدان اندیشیده بود و از پیش موجبات تحقق آن را فراهم نمود.

عمر و همدستانش با اشاره عایشه مقدمات استیلای ابوبكر را برای احراز مقام خلافت فراهم كردند و در این راه عده ای از اعیان مهاجر و انصار در انجام این كار به نفع ابوبكر با آنان همراه و همدستان شدند تا جایی كه عایشه با حفظ مقام ام المومنین فرزند

[صفحه 75]

خلیفه هم خوانده می شود و نقش بشیر بن سعد خزرجی را كه زودتر از انصار با ابوبكر بیعت كرد نباید از نظر دور داشت.


صفحه 71، 72، 73، 74، 75.